راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
سیزده آبان- Paint Ball

یه کم دوروبر رو پاییدیم، جمعیت مسیر مشخصی نداشت، راه افتادیم به سمت هفت تیر. در عرض دو سه دقیقه خیابون پر شد. چند تا شعار بیشتر نداده بودیم که چراغ موتور سوارها همه رو فراری داد. تو کوچه موازی هم دنبالمون کردن، دیدم شلیک می کنن و یه صدایی شبیه صدای ساچمه می اومد، فهمیدیم رنگ بوده و ظاهرا بی خطر (بعدا شنیدیم واسه اینه که تیر خورده ها رو شناسایی کنند.) یه کم دوییدیم دیدیم پایین خیابون تو پیاده رو هم چند تا مامور بودن که یکیشون با باتوم داره یه نفرو می زنه (انصافا به پاهاش می زد.) دوییدیم وسط خیابون لای ماشین ها یه اتوبوس اومد به درش زدیم باز کنه، باز نکرد، علی گفت ندیدی، پر از خواهر های بسیجی بود!