راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
فردا شکل امروز نیست*

داستان "گفت و گو با یک ساواکی الگو"** (با تلخیص بسیار)-قسمت اول
... دوستی را در خیابان می بینم گپی درباره انقلاب و این که ساواکی ها به هیچ قیمتی دست بر نمی دارند.دوست می گوید یک الگوی خوب است عینا آنطور نیست که ما تصور می کنیم ساواکی ها باید باشند و در عین حال همان طور است که اغلب ساواکی‌های باسواد هستند.
- یا حق بیاورش به میدان! شاید به درد بچه های فردای این مملکت بخورد. [بدجوری می خوره آقای ابراهیمی. س.]
-قبل از انقلاب کتاب می خواندی؟
-نه، آدم هایی را که کتاب می خواندند سین جیم می کردم. از کتاب همیشه متنفر بوده ام.
-سین جیمِ فرویدی هم توی بساطت بود؟
-کم کم یاد گرفتم تحلیل روانی متهم: بدبخت ریغو! کمبودهای جنسی داری راه افتاده ای دنبال مارکسیست بازی. آزادی روابط جنسی و این حرف ها. اما خاک بر سر آن دختری کنند که از آزادیش برای انتخاب میمونی مثل تو استفاده کند...
-با هر جان کندنی بود مدرسه را تمام کردی، خودت را رساندی پشت دیوار دانشگاه. آنقدر معطل شدی که حوصله ات سر رفت و به سرت زد ساواکی بشوی. نه؟
-نه این طور نشد، من لیسانس دارم. پدرم از خانه بیرونم کرد. آدمیزادی سر راهم سبز شد که گرفتاری هایم را مو به مو می‌شناخت. گفت: "اگر تعهد کنی آدم‌های معیوب را معرفی کنی، کنکور بی کنکور. جفت می زنی توی دانشگاه. کمک هزینه ای هم می گیری. نمره هم تا جایی که بشود." آدم های معیوب چه جور آدم هایی هستند؟ آدم هایی که با شاه مخالفند. آدم هایی که می‌خواهند اینجا را به روس‌ها و چینی‌ها و حتی به فیدل کاسترو بفروشند. و آدم های مرتجع. مخالف ترقی مملکت و مخالف آزادی. این‌ها چه کسانی هستند؟ آخوندها و مذهبی‌ها [درود بر روحت ساواکی که الان دسته دوم با دسته اول یکی شدند، طنز زمانه رو می‌بینی؟ س.]
*مجموعه داستانی از نادر ابراهیمی، انتشارات روزبهان
** چاپ اول- شهریور 1358، کتاب جمعه، سال اول، شماره چهار
پ. ن. : متاسفانه مرحوم ابراهیمی، امروز ما شکل دیروز شما شد.

برچسب‌ها:

- سهیل چهار سال حبس خورد. شوکه شدم. خبر مال پریروزه، هیچ جا هنوز پخش نشده ظاهرا.
- یک مورد از اعترافاتش 16 آذر 86 دانشگاه تهرانه. اون اصلا چپ نبود. بعدش به خانوادش گفته بازجوها گفتن به دروغ هم شده اعتراف کنه تا کمتر حبس بخوره. اون رفیقش که ظاهرا اعتراف زیادی نکرد 3 سال خورد. عدل علی؟!

باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد...
اعدام
تو را چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها
به داس سخن گفتی*...
* احمد شاملو
پ ن: شاید آنها سبز نبودند. در بدترین حالت صرفا بمب گذار و برانداز بودند که برای اخطار به سبزها اعدام شدند. ولی معتقدم اگر یک انسان، هر چند قاتل، به احتمال یک درصد هم انسانیت خود را باز یابد، حق نداریم این فرصت را از او بگیریم.

برچسب‌ها:

خدا رو شکر، نباید یادم می‌رفت!
همه اش یاد دو تا امتحان افتضاحی که دادم می افتم، حرص می خورم، با خود می‌گویم حیف آن همه ساعت حضور در کلاس که با این امتحان های افتضاح هدر دادم. حیف آن همه وقت، زدن از تفریح، تمرین نوشتن پنج‌شنبه جمعه‌ها...
صبر کن، این‌ها خیلی آشناست، بله! چهار سال تمام را در این دانشگاه همین طور زجر کشیدم و به امید فردای بهتر به فراموشی سپردم، اما
ببخش ولی فراموش نکن!
و من هم بخشیدم و هم فراموش کردم، فراموش کردم جنایتی که این دانشگاه با ذهن زیبایم کرد، با بهترین سال‌های جوانی‌ام کرد، با ذوق ادبی‌ام کرد، با علایق فلسفی‌ام کرد، با آخر هفته‌هایم کرد، تخم نفرتی که کاشته بود و پژمرده شده بود تا پایان این ترم که دوباره بار داد، نه نباید فراموش می‌کردم، نباید.
و هم بخشیدم هم فراموش کردم که رشته‌ام را نه از روی عشق که از نفرت انتخاب کردم که این دومی به قول کوندرا بسی برّان‌تر از آن اولی است. و آی عشق آی عشق، چهره آبیت پیدا نیست* حکایت روزمره من بود...
من دفتر خاطراتم را پاره کردم که این‌ها همه را به زباله‌دان زمان بسپارم اما چه سود که تاریخ تکرار می‌شود، بار اول تراژدی بود، به این امید که این‌بار کمدی باشد و کاش این وبلاگ تا زنده‌ام بماند و پاک نشود که همیشه یادم باشد اگر اینجا ایستاده‌ام و نام وننگی به دست آوردم چه هزینه سنگینی برای آن داده‌ام ...
*شاملو

برچسب‌ها: ,

در باب کنکور و امتحان

بعد این همه سال امتحان دادن و کنکور دادن تفاوتشان به شرح زیر است:
کنکور- توکنکور فقط و فقط با یه پاسخ نامه سروکار داری. اون پاسخ نامه هم میره زیر دست کامپیوتری که هیچ شناخت قبلی ای ازت نداره. می تونی بدخط حل کنی، از هر راهی که دوست داری حل کنی. حتما یکی از چهار جواب داده شده درسته و معلومه چی ازت خواسته شده. تعداد سوالات زیاده و اگر در یکی اشتباه عددی کرده باشی با بقیه سوالات جبران می شه.
امتحان- یه ورقه بهت میدن. باید خوش خط بنویسی، باید اون چیزایی که خواسته بنویسی، نباید اون چیزایی که نخواسته بنویسی. باید از راهی که استاد گفته حل کنی، ممکنه دچار سو تفاهم در خواسته مساله بشی (مخصوصا برای من که عار می دونم وسط امتحان از استاد سوال بپرسم). چهار پنج تا سوال بیشتر نیست و یک خطای کوچک در یک سوال عواقب غیر قابل جبرانی داره. آخر هم ورقه ات میره زیر دست استاد. حالا این خیلی مهمه که قبلا چقدر پاچه خار استاد بودی. خودت رو قبلا یه آدم خفن نشون دادی یا لالمونی گرفته بودی طی ترم. استاد باهات حال کنه یا نه و ....
و منی که تو لیسانس معدلم به هفده نرسید، رتبه 1 کنکور ارشد شدم و حالا می بینم اگه تو دوره ارشد شاگرد دوم شدم، مدیون پاچه‌خاری هام بودم که اون هم قربهً الی الاپلای بود...
پ ن: امروز امتحانام تموم شد. دو تا سوال اومد که برام از قبل هم مفهوم نبود. شاید اصلی ترین دلیل موفقیت کنکور و عدم موفقیت امتحان همین فرصت طولانی برای خواندن، رفع اشکال کردن، مراجعه به منابع متعدد و در نتیجه تسلط کامل بر دروس باشد (البته به غیر از موارد فوق!) .

برچسب‌ها: ,

مرگ نازلی


نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و مژده داد که زمستان گذشت و رفت*.
به نه مورد از اتهامات اعتراف کرده.
بازجو هم بازجوهای وارطان.
*شعر از احمد شاملو برای وارطان سالاخانیان که زیر شکنجه ساواک شهید شد.

برچسب‌ها:

پیغامی کوتاه در سه دقیقه*
هفته بعد امتحانات شروع می‌شه.
من امتحان می‌دهم و تو دادگاهی می‌شوی. چقدر فاصله بود بین ما مگر؟
من خیلی خودم رو برای امتحانا آماده نکردم چون خیلی وقت نداشتم، تو خودتو برای دادگاه آماده کردی؟ از دوازده آبان فرصت داشتی و مطمئنم خیلی روزا و شبا "تنهات" گذاشتن تا آماده بشی!
من فکر کنم پاس شم، تو چطور؟
وقت تمومه مواظب خودت باش.
*وقتی زنگ می زنه میگه سه دقیقه بیشتر وقت نداره، دو دقیقه هم حرف نمی زنه. تا قبل از زندون صحبتامون کمتر از نیم ساعت نمی شد:(
پ ن: آخرین باری که زنگ زد گفت با زیدآبادی و مومنی هم بنده. با لحن بدی گفتم مواظب باش اندازه اونا حبس نخوری. خیلی بد بود. خیلی. دیگه زنگ نزده...

برچسب‌ها: