راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
با عشق خود چه كنيم، در حالی كه چشم ها و دهانمان پر از خاک و شبنم يخ زده است ؟*
فیلم درخت لیمو، Lemon Tree محصول 2008 اسرائیل

فیلمی در مورد یک فلسطینی. نه یک عرب، نه یک مسلمان، نه یک مبارز، نه. فقط یک انسان فلسطینی.
داستان سلما زن فلسطینی مالک یک باغ لیمو در کرانه باختری که همسایه یک شهرک نشین ( در واقع بدتر وزیر دفاع اسرائیل) است.
خط اصلی داستان فیلم ( که همه ش ناخودآگاه با فیلم ایرانی و جهت دار بازمانده مقایسه می کردم)، بسیار جذاب است. اگر در بازمانده همان ابتدا نفرت مادربزرگ فلسطینی وجود دارد، اینجا زندگی و عشق انسانی حاکم است. اگر آنجا به عملیات انتحاری و مرگ ختم می شود اینجا به دادگاه (آیا واقعیت این است؟). اگر آنجا همه فلسطینی ها یک طرف و همه اسرائیلیها طرف دیگر، اینجا بسیار وقعی تر نقش ها تفکیک شده است.
اما جزئیات فیلم بسیار جالب تر بود. دو زن در مقابل هم: سلما از فلسطین و میرا از اسرائیل. سلما بی سواد به نظر می رسد، میرا ظاهرا آرشیتکت است. هر دو فرزندشان در واشینگتن پایتخت آمریکا زندگی می کنند، یکی دانشجو و دیگری کارگر رستوران. یکی زندگی آنچنانی دارد و این با باغ لیمو و صد دلاری که از پسرش می رسد.
صحنه تاثیر گذار دیگر قهوه خانه ای است که عرب ها مشغول کشیدن قلیان هستند و سلما نامه به زبان عبری را به یکی از بزرگان محل می دهد، مرد به سلما می گوید: می دانی که ما از آنها پول نمی گیریم. و این از اعراب: مسئولین دولتی فلسطین سلما را به حضور نمی پذیرند، بزرگانشان مشغول قلیان کشیدن هستند، یکی دلال رابطه با اسرائیل است و در آخر وکیل معلوم می شود همه این نقشها را برای ازدواج با دختر یکی از دولتمردان بازی کرده است.
و صحنه پایانی فیلم که یک دیوار بلند جایگزین باغ لیمو شده است. این دیوار تا چه زمانی باقی می ماند؟
و این فیلم را ببینیم و یاد آوری کنیم که این مساله یک مساله "انسانی" است و بس.

پ ن : در همین رابطه بار گناه در زیتون زارها از چای داغ
پ ن: در همین رابطه تحلیل تایم: چرا اسرائیل به صلح اهمیت نمی دهد؟ که می گوید به دلیل کاهش حملات موشکی به خاک اسرائیلی ها امنیت خود را تامین شده می بینند و اهمیتی به صلح نمی دهند.
پ ن : و با تاسف فلسطین/اسرائیل شناس بزرگ، احمد زید آبادی به حبس و تبعید محکوم است و احمدی نژاد در سفری که به لبنان خواهد داشت به طور نمادین به سمت اسرائیل سنگ پرتاب خواهد کرد!

* جبرا ابراهيم جبرا
پ ن: جالب این که این شاعر کتاب شاخه زرین را به عربی ترجمه کرده است!

برچسب‌ها: ,

در باب حکمت زندگی*
کتاب به سال 1860 نوشته شده است. در مقدمه آمده است که شوپنهاور به تحولات پیرامون خود اعتنای چندانی نداشته است و به عنوان یک "فرد گرا" فلسفه خود را بنیان نهاده است.
نکته جالب برای من، تلاش نویسنده برای تفکر در زندگی بوده است. مشاهدات خود و نوشته های حکمای پیش از خود (از سنکا تا هومر و سعدی) را کنار هم نهاده و یک برداشت از زندگی ارائه کرده است که چکیده آن این است: زندگی، لذت بردن نیست؛ رنج نکشیدن است. به همین دلیل سعادت را باید در درون جستجو کرد.

فکر می کنم چقدر خوب بود متفکران ما به جای ترجمه و باز گویی نوشته های قرون پیش، کمی "خود" هم به تفکرمی پرداختند.

*در باب حکمت زندگی آرتور شوپنهاور نشر نیلوفر

برچسب‌ها: