راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
نمایشگاه کتاب

فکر کردم به مناسبت نمایشگاه کتاب چند کتابی که تا حالا خوانده ام و مفید دیده ام، معرفی کنم:

داستان

-         دریاروندگان جزیره آبی تر، عباس معروفی، نشر ققنوس

مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه عباس معروفی است. داستان‌های نوستالژیک زیبایی دارد. عطر یاس و جشن دلتنگی دو داستانی هستند که بارها خوانده‌ام و گویا جای شخصیت‌های آن زندگی کرده‌ام. داستان‌های متنوع دیگری هم هست که انسان در آن حضور بارز دارد، زن و مرد، برخی در فضای پس زمینه جنگ، در پس‌زمینه سنت و گرفتاری‌های زندگی و عشق در فضای خاص آن دوران.

-         زمستان 62، اسماعیل فصیح، ناشران مختلف

رمانی از اسماعیل فصیح که مانند سایر رمان‌هایش، جلال آریان شخصیت اصلی آن است. اسماعیل فصیح خود تحصیلاتش را در آمریکا به پایان رساند و در دانشگاه صنعت نفت آبادان تا مدتی پس از انقلاب مشغول به تدریس بود تا بازنشسته شد (شاید اجبارا) و به داستان‌نویسی روی آورد. گویا در زمان دانشجویی در آمریکا، نامزدی آمریکایی داشته که در یک تصادف جانش را از دست می‌دهد. این بیوگرافی کوتاه را گفتم تا بدانید اتفاقات تراژیک و توصیفاتی که از فضای پس از انقلاب در داستان می‌شود، خود نویسنده مستقیما لمس‌ کرده است. بخوانید و بیینید در زمستان 1362 هم‌سن و سال‌هایمان (شانزده تا چهل ساله) چگونه زندگی می‌کردند، باشد که به گفته شاعر حافظه تاریخی خود را از دست ندهیم.    

شعر

-         دو منظومه آبی، سیاه و خاکستری و در رهگذار باد، حمید مصدق، انتشارات زریاب

من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد...

من به اندازه زیبایی تو غمگینم، تو به اندازه تنهایی من خوشبختی ...

آیا می‌دانستید شاعر آن حمید مصدق بوده است؟ آیا می‌دانستید این چند خط بخشی از یک منظومه طولانی وزیبا بوده است؟

 

سیاست و تاریخ

-         نوسازی سیاسی در عصر مشروطه‌ی ایران، حسن قاضی مرادی، نشر اختران   

-         فرهنگ کار و فراغت ایرانیان، حسن قاضی مرادی، نشر اختران   

حسن قاضی مرادی کتاب‌های خوبی نوشته است. کتاب اول دیدگاه مرا در مورد شخصیت های معاصر عوض کرد مثل "علی شریعتی" ( هر چند خیلی وقت بود که ارادتی بهش نداشته ام از لحاظ سیاسی)، "جلال آل احمد" (که فقط به عنوان داستان نویس خوبی می‌شناختمش)، "سید جمال الدین اسد آبادی" (که فکر می‌کردم عجب دلش به حال جهان سوم می‌سوخته).  کتاب مطالب متنوع و مفید دیگری هم دارد و می‌تواند آغازی باشد برای مطالعه بیشتر در زمینه ما و تاریخ معاصرمان و  مدرنیزاسیون و مدرنیته.

 دومین کتاب نگاه من را عوض کرد در مورد آفات نظام استبدادی: حتما همه شنیده‌ایم که " ساعت کار مفید هر ایرانی نیم ساعت در روز است" و " تا مردم اصلاح نشوند حکومت اصلاح نمی شود" و " مشکل از خود مردم هست" و " ما لیاقت همین حکومت را داریم". در واقع متهم اصلی مردم هستند و حاکمیت متهم ردیف دوم.  در این کتاب با بازکاوی نقش حکومت استبدادی قاجار  و اینکه حکومت و زیردستانش و زیردستان زیردستانش با غارت مردم جایی را برای مالکیت آنها نگذاشته‌اند و اینکه مردم به این نتیجه رسیده بودند چه کم کار کنیم چه زیاد، چه محصول کمی داشته باشیم چه زیاد، به هر حال غارت می‌شویم. کسب و کار معنای خود را از دست داد و ...

 آیا این موقعیت آشنا نیست؟

پا نوشت: ادامه دارد.


آیدا
عزیمت
"آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود"
می گویند یک اثر هنری پس از آفرینش، مستقل از هنرمند به حیات خود ادامه
می دهد. من کاری ندارم منظور شاعر دقیقا چه بوده است. اما می شود روی این
پنج کلمه به اندازه هفتاد سال عبادت فکر کرد و به جایی نرسید.
نوشتن تحلیلی

 به دعوت دیوانه سرا می خواهم در مورد یارانه ها بنویسم. البته نه خیلی تحلیلی فقط در مورد سوالاتی که برای خودم پیش آمده می نویسم!


رای گیری مجله تایم

چرا فقط کف خیابان؟ در همین فضای مجازی نشان دهیم بی شماریم. لینک مجله تایم برای رای دادن به عضوی از سبزها:
http://www.time.com/time/specials/packages/article/0,28804,1972075_1972078_1972577,00.html
پ. ن. : رای گیری تا پایان ماه آوریل ادامه دارد. فردی که بیشترین رای را بیاورد، چهره اش روی جلد مجله تایم به عنوان تاثیرگذار ترین فرد سال گذشته میلادی به جهان نقش می بندد. فکر کنم از ایران فقط دکتر مصدق و آیت الله خمینی تا حالا بر جلد مجله تایم ظاهر شده اند.

برچسب‌ها:

جنگ و پیروزی

"به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ،
که بر جنگ"*

پ. ن. : همین چند کلمه برای یک مانیفست کافی است.
*قیصر امین پور

برچسب‌ها:

فرهنگ، آلترناتیوی برای خیابان
کمی بعد از انتخابات بود. کتاب روح پراگ* را خریدم. خواندم و خواندم تا رسیدم به مقاله "فرهنگ در برابر توتالیتاریسم":
"ظرف فقط یک سال، تمام دانشکده‌های هنر را عملا نابود کردند، تمام مجلات و نشریاتی را که به هنر و فرهنگ می‌پرداختند ممنوع ساختند. اکثر روزنامه‌نگارها، نویسندگان و دانشگاهیان چک خود را در فهرست سیاه یافتند."
و الان که دوباره یاد این مقاله افتادم، در این فکرم آیا آلترناتیوی برای حضور در کف خیابان برای سبزها می‌تواند باشد؟
"رفته رفته بر شمار کسانی که می‌‌کوشیدند از دامی که قدرت همه جا برایشان گسترده شده بود فرار کنند، افزوده شد. گروه‌های کوچک مردم در مکان‌های مختلف – در کلیساها، باشگاه‌های ورزشی و البته خانه‌های شخصی- شروع به دیدن هم کردند. اکثر این مردم از زندگی یکدیگر بی‌خبر بودند، اما همه هدف مشابهی داشتند: جان بخشیدن به زندگی، که قدرت حاکم می‌کوشید آن را تا حد بقایی زیست‌شناختی تنزل دهد".
"اپوزیسیون فرهنگی این را هم دریافت که هرگز نباید وارد قلمروی شود که قدرت موجود به شدت بر آن مسلط بود: خشونت. اپوزیسیون فرهنگی دریافت که تنها امیدش محدود کردن مبارزه به حوزه‌ای است که قدرت موجود نتواند با آن مقابله به مثل کند: قلمرو ذهن و روح".
"توتالیتاریسم تهدیدی را که این مقاومت فرهنگی پدید می‌آورد به درستی درک کرد. به آپارتمان‌های شخصی حمله می‌کرد و آدم‌هایی را که دور هم جمع بودند تا به سخنرانی، خواندن نمایشنامه، یا مطلبی به سادگی و بی ضرری شعر غنایی گوش دهند بازداشت می‌کرد".
به اینجا که رسیدم از خودم پرسیدم مبارزه را چه به نمایشنامه و شعر غنایی ؟ اما سطرهای آخر مقاله نشان می‌دهد در کشور چک، فرهنگ بر توتالیتاریسم پیروز شد:
"در میان مخالفان بازیگران، فیلمسازها و نویسندگانی بودند که رژیم تا آن موقع میپنداشت که در جبهه‌ی خودش قرار دارند".
"برای آنهایی که هنوز به قدرت فرهنگ، به قدرت کلام، به نیکی و عشق و به برتری خود بر خشونت اعتقاد دارند، انقلاب پراگ باید الهام بخش باشد."
* روح پراگ، ایوان کلیما، ترجمه فروغ پوریاوری، انتشارات آگه.


برچسب‌ها:

ما برگشتیم
چند ساعتی میشه که رسیدم و تا حالا مشغول خانه تکانی بودم! فردا برای اولین بار در عمرم سیزده بدر رو خونه می مونم.

برچسب‌ها: