راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
شهر خدا
I sniff, I steal, I kill. I am man.*
فیلم City of God من را یاد گزارش‌های برنامه "در استان" شبکه تهران انداخت، یاد بیجه، یاد چاقوکشی‌هایی که پسرخاله‌ام از شهر خودمان تعریف می‌کرد: زاغه‌هایی خرابه، کوچه‌های کثیف، خارج از تمدن، کودکان بی‌شمار ولو در کوچه‌ها، فقر، مواد مخدر، خشونت، فحشا. و در این شلوغی حومه ریودوژانیرو، کودکی که دست سرنوشت او را در میان زاغه‌ها بزرگ می‌کند و به عکاسی رهنمون می‌کند.
فقر اقتصادی فقر فرهنگی می‌آورد:
"-کدام یک از شماها می‌تونید بخونید؟ ببینید روزنامه‌ها از من چیزی نوشتند؟
- من فقط عکس‌ها رو نگاه می‌کنم!
- من یک کم می‌تونم بخونم ولی این‌ها که به من دادی آگهی تبلیغاتیه.
- همه رو بخون، گلوله می‌خوای؟ اونا باید بفهمن که کی رییسه!"
و من همه‌اش فکر می‌کردم شاید در ایران هم ساکنین "شهر خدا"ها بی‌شمار باشند نه ما آپارتمان‌نشین‌های ساکن وسط شهر. وقتی دو ساعت تمام فیلم را می‌دیدم کاملا مطمئن بودم اگه اینها می‌خواستند در انتخابات ایران شرکت کنند، انتخابی جز انتخاب همتایان ایرانی خود نخواهند داشت.

*از دیالوگ کودک بزهکار

برچسب‌ها: ,

مکتب در فرآیند تکامل و پژوهشی در جادو و دین- بخش دوم

هفته‌ها هست که کتاب "شاخه زرین، پژوهشی در جادو و دین"* را به توصیه شور و شر می‌خوانم. نویسنده کتاب از هزاران مشاهده** در خرافات اقوام مختلف جهان منظومه‌ای از نظریه‌‌ها پرورانده است که حداقل نیمی از اثبات آنها استنتاج خود مولف است. مثلا اگر فلان حرکت خرافی قوم الف و فلان جشن قوم ب در راستای اسطوره جیم در یونان باستان باشد آنگاه می‌توان نتیجه گرفت که شاید حرکت خشن قوم الف که احتمالا قربانی کردن خدای خود برای محصول بیشتر بوده است و در قوم‌ ه در استرالیا و قوم واو در آفریقا نیز مشابه آن دیده شده است، به جشن ب فروکاسته شده و نیز در آیین مسیحیت به صورت عید ز در آمده است! تازه بعدا از این استدلال به عنوان فرض در اثبات حکم‌های بعدی استفاده می‌شود: دانشمند علوم انسانی یعنی این.
البته استنتاج‌های نویسنده- به خصوص در مورد عیسی مسیح- با مخالفت بسیاری از همکارانش روبرو می‌شده است و این تضارب آرا راه روشن تری برای پژوهش‌ها آتی می‌گشوده است. از طرف دیگر بسیاری از خوانندگان با الهام از این کتاب به پژوهش‌های دیگری در زمینه‌های مختلفی پرداخته‌اند.
در راستای پژوهش انجام شده در کتاب "مکتب در فرآیند تکامل" چقدر خوب بود مشابه پژوهش‌های کتاب "شاخه زرین" در مورد دین و خرافات و تاریخ ما هم انجام می‌شد. آنوقت دیگر شاهد این نبودیم که یک مقام رسمی اعلام کند:"در ایران 8000 امام‌زاده وجود دارد که 500 تای آنها از اهمیت زیادی برخوردارند". آن وقت دیگر عقلانیت بیش از پیش در تک تک افراد جامعه ما پر رنگ می‌شد، آن وقت دیگر انسان بت‌شده را نمی‌پرستیدیم، آن وقت دیگر نمی‌گفتیم فلسفه و جامعه‌شناسی و باستان ‌شناسی و تاریخ و جغرافیا به چه درد آدم می‌خورد و آن وقت نمی‌گفتیم: "اینجا داریم مثل حیوان زندگی می‌کنیم"***.
* شاخه زرین، پژوهشی در جادو و دین- جیمز جرج فریزر- نشر آگاه
** شاید هزاران مشاهده نویسنده، آن طور که در کتاب دیدیم، اغراق هم نباشد!
*** به نقل از یک همکار پس از سفر به فرنگ

برچسب‌ها: ,

مکتب در فرآیند تکامل و پژوهشی در جادو و دین- بخش اول
"شکاکیت سرآغاز ایمان است"*
در تعطیلات کتاب "مکتب در فرآیند تکامل"** را تمام کردم.همچنین هفته‌ها هست که کتاب "شاخه زرین، پژوهشی در جادو و دین" را به توصیه شور و شر می‌خوانم. در مورد این کتاب دوم بعدا می نویسم.
کتاب اول به بررسی تاریخی شکل‌گیری مذهب شیعه در سه قرن پس از اسلام می‌پردازد. بحث این کتاب درست دوشنبه قبل‌تر در صحبت با همکاران در مورد امام زمان مطرح شد. این‌که نویسنده کتاب که خود یک روحانی باسواد و استاد دانشگاه پرینستون است و کتاب به صورت یک پژوهش آکادمیک نوشته شده است و این که آن روی زندگی سیاسی و زمینی امامان شیعه را به تصویر کشیده است و این که مثلا امام صادق در اوج قدرت شیعه از قبول حکومت امتناع کرده و آن را به قائم آل محمد ارجاع داده‌اند و این‌که امام رضا پوستی تیره و موهایی وز شبیه به حبشی‌ها داشته است و این که کتاب پس از سه بار تجدید چاپ ممنوع اعلام شد و از بازار جمع شد، همه و همه در آن بحث، من را تحریک به خواندن کرد.
در مورد این کتاب از نظر من حاشیه تاریخی خیلی بیش از متن آن که همگان کم و بیش در جریان هستند اهمیت داشت. مثلا
یک) امام صادق در اوج قدرت شیعه از قبول حکومت امتناع کرده و آن را به قائم آل محمد ارجاع داده‌اندو حتی حاضر به تایید شیعیان زیدی که به مبارزه مسلحانه با امویان روی آورده بودند، نشدند.
دو) امامان شیعه شبکه‌‌ای سیستماتیک برای جمع‌آوری مالیات موسوم به "سهم امام" داشتند. به طوری که حتی از خراسان در شرق جهان اسلام این پول به امامان شیعه در غرب جهان اسلام می‌رسیده است. در جایی از کتاب آمده است، از معدود مواقعی که امامی دستور قتل شخصی را صادر کرده است در ارتباط با اخلال در جمع‌آوری سهم امام بوده است.
سه) امام حسن عسکری همسری نداشتند و تنها دو کنیز رومی داشتند که یکی از آنها نرجس بوده است. امام زمان پس از تولد توسط هیچ‌کس مشاهده نشده است و فقط سه یا چهار نفر از نزدیکان امام حسن عسکری شهادت داده‌اند که آن‌هم ظاهرا بر اساس مشاهده‌شان نبوده است. متکلمان شیعه برای دفاع از وجود امام زمان، مشاهده چهار نفر را "تواتر" محسوب کرده‌اند!

*اسکار وایلد
**مکتب در فرایند تکامل- نشر کویر (با توجه به ممنوع شدن چاپ کتاب نباید در بازار موجود باشد.)
22 بهمن
قبل راهپیمایی می خواستم بنویسم:
"گر بدین سان زیست باید پاک،
من چه ناپاکم اگر ننشانم از ایمان خود چون کوه،
یادگاری جاودانه بر تراز بی بقای خاک"
ولی الان می نویسم:
"گر بدین سان زیست باید پست،
من چه بی شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم،
بر بلند کاج خشک کوچه‍ی بن بست"

پ. ن. یک: معنی اولی رو می فهمم، دومی رو نه.
پ. ن. دو: شعر ها از شاملو

برچسب‌ها:

فردا شکل امروز نیست

داستان "گفت و گو با یک ساواکی الگو" -قسمت سوم

- بود.

- آره، بود. ظاهرا همه چیز تمام شده است. ما باید فقط منتظر بمانیم ببینیم این دم و دستگاه برای کمونیست‌ کشی یا ملی کشی به آدم واقعا کارکشته احتیاج دارد یا ندارد. اگر از من بخواهند کمک‌شان کنم، می‌کنم. نه با شور و شوق، همین‌طوری از روی عادت.

-هیچ‌وقت با مذهب رابطه‌ای برقرار کرده‌ای؟ یعنی نخواسته‌ای به مذهب و خدا پناه ببری؟

- خودم؟ نه. مذهبی زیاد مالیدم. پای حرف‌هایشان هم زیاد نشسته‌ام. مذهبی خشن می‌شود اما ساواکی نمی‌شود. چیزی به اسم "طهارت" و "اخلاق" به دم خودش بسته. همان نمی‌گذارد که ساواکی بشود یا شکنجه‌گر*. برای همین است که می‌گویم این نظام، اگر شکنجه‌گر بخواهد مجبور است به ما رجوع کند. چاره‌یی ندارد.

- تو انتظار نداری شاه سابق برگردد؟

- مگر مغز خر خورده‌‌ام؟ ورق برمی‌گردد اما شاه بر نمی‌گردد.

- به نظر تو کی ورق بر می‌گردد و چطور بر می‌گردد؟

- نمی‌دانم. شاید وقتی که مسلمانان حاکم، بیش از حد مردم را زیر منگنه بگذارند، و نقش همان معلم شرعیات را بازی کنند. ترق! چرا با دگمه‌ی شلوارت بازی می‌کنی؟ آنوقت همه‌ی مردم محض خنده هم که شده، شروع می‌کنند به بازی کردن با دگمه‌ی شلوارشان. مجسم کن! یک ملت دگمه شلواری. معرکه ‌ست، نه؟

* اینجا رو دیگه غلط اومدی ساواکی. یه چیزی تو اسلام در اومد به اسم "احکام ثانویه" که اون "طهارت" و "اخلاق" که سهله، نماز و روزه هم فدای "حفظ نظام اسلامی" می‌شوند!



برچسب‌ها:

فردا شکل امروز نیست*
داستان "گفت و گو با یک ساواکی الگو"** -قسمت دوم
- ساواکی ها همه همین طورند. عاشق این هستند که به احتیاجات حیوانی و تمایلات تجاوزکارانه‌شان پاسخ مثبت بدهند. توی ساواک در مرحله اول، دقیقا – و با کمال وقاحت- به ما می‌گفتند که از چه چیز دفاع کنیم و به چه چیز حمله. و قضیه این بود که برای ما اصلا مهم نبود که از چه چیز باید دفاع کنم. شاه برایم همان قدر مهم بود که هر آدم دیگری روی کره زمین، حتی توی ماداگاسکار می‌توانست برایم مهم باشد. یعنی ما نمی دانستیم که از تمامیت ارضی و استقلال وطن و افتخارات محلی دفاع نمی‌کنیم؟ چه حرف ها! من هنوز نمی‌دانم که سبز پرچم ایران بالاست یا قرمزش. راجع به خشونتی که نشان می‌دادیم هم قضیه همین طور است. من فقط توگوشی می‌زدم و پس‌گردنی، غفلتا هم می‌زدم. لذت هم می‌بردم. خیلی. یک معلم شرعیات داشتیم که عادتش بود نوک پا بیاید پشت سر آدم، بعد یکدفعه بخواند پس گردن آدم. ترق! که چرا داری با دگمه‌ی شلوارت بازی می‌کنی؟ وقتی پیدایش کردم و کشاندمش به اداره و سین ‌جیمش کردم و انگ همکاری با گروه‌های مسلمان ضد حکومتی را به‌اش چسباندم، زد زیر گریه.
چیزی که باعث شد توی ساواک پیشرفت کنم فقط همین بود: آدمی که نه مافوقش را دوست دارد نه زیردست‌هایش را، خودش باید در مقام مافوق قرار بگیرد. این توی ساواک یک اصل مسلم و تردیدناپذیر است.

*مجموعه داستانی از نادر ابراهیمی، انتشارات روزبهان
** چاپ اول- شهریور 1358، کتاب جمعه، سال اول، شماره چهار