راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
میرزا کوچک خان جنگلی
میرزا کوچک چه می‌خواست و برای چه جنگید؟
این حتما سوال مهمی چه برای مردم عادی چه برای علاقمندان و پژوهش‌گران علم تاریخ است. خودم جواب واضحی به این سوال ندارم. آیا انگیزه میرزا مذهبی بود؟ آیا تجزیه طلب بود؟ حکومت جمهوری سوسیالیستی شوروی گیلان چه صیغه‌ای بود؟
میرزا به دلیل ماهیت فعالیت چریکی مجبور بود خود همراه یارانش برای تامین غذا به اجبار مهمان روستاهای مختلف شود و عموما هم صاحب‌خانه دل خوشی از این مهمانان مسلح نداشتند. آیا این‌ها مهمانی بود یا زورگیری؟ آن‌طور که از نقل‌قول‌های غیر مستقیم شفاهی شنیده‌ام متاسفانه حالت دوم صحیح است. با این حساب آیا میرزا یک یاغی بود که علاوه بر شورش علیه حکومت مرکزی، مردم از دستش در آسایش نبودند؟
آیا میرزا ناجی ایران (گیلان به طور خاص) بود تا مردم را از استبداد وحکومت ظالمانه نجات دهد و یک حکومت عادلانه (اسلامی یا کمونیستی؟) به ارمغان آورد؟
یازده آذر روز مرگ میرزاکوچک در کوه‌های پر برف گیلان است. با تصور این صحنه که میرزا و اندک یاران وفادارش (از جمله هوشنگ که اصالتا آلمانی بود) حاضر شدند در راه هدف خود یخ بزنند و بمیرند، سوالات بالا برای من بی‌معنا جلوه می‌کند.
من فقط این را می‌دانم و خیلی هم از آن احساس غرور می‌کنم که میرزا برخاست، جنگید، علیه آن‌چه خود او و بسیاری از مردم می‌دانستند ظالمانه است. و این برای جاودانه شدن یک مرد کافی است. برای محبوب بودنش کافی است. فرق او و دیگران در "عمل" بود در زمانه بی‌عملی. وقتی کارد به استخوان رسید، می‌دانست باید کاری کرد.
پدر پدربزرگ مادری‌ام هم‌کلاس میرزا در دروس حوزوی درست قبل از شروع مبارزات میرزا بود. نقل می‌کنند که وقتی میرزا اندیشه‌های مبارزه‌طلبانه‌اش را بروز می‌دهد، این جد ما پس گردنی‌ای به شوخی به او می‌زند و می‌گوید: "این مسخره‌بازی‌را کنار بگذار". و در زمان رضا شاه، این جد ما با سیستم قضایی مدرن تغییر لباس داده، قاضی سرشناسی شده، با عزت و احترام زندگی کرده و درپایان با یک مرگ کاملا طبیعی می‌میرد.
الان که پس از صد سال نگاه کنیم، شاید جد من آدم دوراندیش و عاقلی به نظر یرسد، کسی را به کشتن نداد، به مردم خدمت کرد، زندگی خوبی کرد و مرگ راحتی داشت ، همه بر خلاف میرزا. و ممکن است خیلی‌ها الان میرزا را یک یاغی بخوانند که با زور اسلحه می‌خواست تغییری ایجاد کند، اما رضا شاه کبیر با کشتن او امنیت را به منطقه برگرداند و چه اصلاحات بنیادی برای مملکت به ارمغان آورد که آثارش هنوز باقی است و روحش شاد!
اما میرزا چه؟ از نظر شما کدام از این سه شخصیت را بیشتر دوست دارید؟ من شخصا میرزا را ترجیح می‌دهم:
چَقَد جنگلَ خوسی، میلتَ واسی، خستَ نبوسی، می جان جانانُ‌ی، تَرَ گَمَ میرزا کوچی خانّ‌ی
چِرِه جنگل نَیی، تنها نَیی، تنهــا بَنَیــی، گیلان گیلانَ، ، تَرَ گَمَ میرزا کوچی خانّ‌ی*
* بخشی از ترانه گیلکی میرزا کوچک خان، با صدای ناصر مسعودی
ترجمه:
چقدر در جنگل می‌خوابی، برای ملت، خسته نشدی، ای جان جانان من، با توام ای میرزا کوچک
چرا به جنگل نمی‌آیی، تنها نمی‌آیی، تنها گذاشتی گیلان را ، با توام ای میرزا کوچک
پ ن یک: ترانه میرزا کوچک را از روی حافظه‌ام نوشتم و متاسفانه نه خود آهنگ و نه لینک آن را دارم، با کمی جستجو حتما پیدا می‌شود.
پ ن دو: جمهوری اعلام شده توسط میرزا در گیلان، باید اولین اعلام یک حکومت جمهوری در تاریخ ایران باشد که متاثر از انقلاب سرخ بلشویک‌ها بود.