راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
فردا شکل امروز نیست

داستان "گفت و گو با یک ساواکی الگو" -قسمت سوم

- بود.

- آره، بود. ظاهرا همه چیز تمام شده است. ما باید فقط منتظر بمانیم ببینیم این دم و دستگاه برای کمونیست‌ کشی یا ملی کشی به آدم واقعا کارکشته احتیاج دارد یا ندارد. اگر از من بخواهند کمک‌شان کنم، می‌کنم. نه با شور و شوق، همین‌طوری از روی عادت.

-هیچ‌وقت با مذهب رابطه‌ای برقرار کرده‌ای؟ یعنی نخواسته‌ای به مذهب و خدا پناه ببری؟

- خودم؟ نه. مذهبی زیاد مالیدم. پای حرف‌هایشان هم زیاد نشسته‌ام. مذهبی خشن می‌شود اما ساواکی نمی‌شود. چیزی به اسم "طهارت" و "اخلاق" به دم خودش بسته. همان نمی‌گذارد که ساواکی بشود یا شکنجه‌گر*. برای همین است که می‌گویم این نظام، اگر شکنجه‌گر بخواهد مجبور است به ما رجوع کند. چاره‌یی ندارد.

- تو انتظار نداری شاه سابق برگردد؟

- مگر مغز خر خورده‌‌ام؟ ورق برمی‌گردد اما شاه بر نمی‌گردد.

- به نظر تو کی ورق بر می‌گردد و چطور بر می‌گردد؟

- نمی‌دانم. شاید وقتی که مسلمانان حاکم، بیش از حد مردم را زیر منگنه بگذارند، و نقش همان معلم شرعیات را بازی کنند. ترق! چرا با دگمه‌ی شلوارت بازی می‌کنی؟ آنوقت همه‌ی مردم محض خنده هم که شده، شروع می‌کنند به بازی کردن با دگمه‌ی شلوارشان. مجسم کن! یک ملت دگمه شلواری. معرکه ‌ست، نه؟

* اینجا رو دیگه غلط اومدی ساواکی. یه چیزی تو اسلام در اومد به اسم "احکام ثانویه" که اون "طهارت" و "اخلاق" که سهله، نماز و روزه هم فدای "حفظ نظام اسلامی" می‌شوند!



برچسب‌ها: