راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
از دردها
واقعا نمی دونم چیه، واقعا. دوست؟ عشق؟ رابطه؟ شغل؟ "بهتر کردن زندگی مردم"؟ لذت از جوانی؟ آینده؟

نمی دونم مشکل کجاست. نمی دونم چرا چه روز خوبی داشته باشم، چه روز بدی، چه اینکه در طول روز بگم و بخندم چه ساکت باشم و سربه زیر کارم رو انجام بدم، در هر حال آخر شب نا امید و افسرده ام. همه اش با خودم تکرار می کنم: این اون زندگی ای نیست که قرار بود بکنم.