راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
بلا
بلا یعنی بدون. بلافاصله یعنی سریع، بدون فاصله. و من بلا تکلیفم، یعنی بدون تکلیف، یعنی نه راه پس نه راه پیش، یعنی "نه پای رفتن نه تاب ماندن"، یعنی نه چنان عاشق نه چنان بی غم، بلاتکلیف  یعنی دچار "و دچار یعنی عاشق و چه تنهاست ماهی کوچک اگر..." "و همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی..." "نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود" "به راه پرستاره می کشانی ام فراتر از ستاره می نشانی ام" "نگاه کن"

*سه تای آخر از فروغ، همین امشب گوش دادم.