راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
ماندن یا رفتن، شخصی یا سیاسی
سریال In Treatment از میان انبوه سریال ها مورد علاقه ویژه من بوده است. اگر در یک جمله بخواهم روش روان کاو در مورد بیماران را تشریح کنم، تشخیص "تکرار الگوهای غلط یکسان در عرصه های مختلف زندگی توسط بیماران" بوده است.
"تکرار الگوهای یکسان": به زندگی خود نگاهی بیندازید، زندگی شخصی، کاری، خانوادگی. آشنا نیست؟
من در زندگی خودم یک الگوی یکسان را در زندگی خانوادگی و نظام حکومتی می بینم. نمی خواهم مثل مقالات سیاسی بگویم هر کدام خود یک دیکتاتور هستیم و چنین و چنان. من فقط از زندگی خودم می گویم، شاید برای فرشاد همسایه مان این الگو وجود نداشته باشد.
خانه ای که در شهرستان ساکن آن هستیم یک خانه ویلایی 350 متری 30 سال ساخت هست. بله یک خانه بزرگ، اما کهنه، با معماری بی سلیقه، با دیوارهای فرسوده، با دراورهای زهوار در رفته، با فرش های کهنه، با موکت های پاره، با کتاب های ولو در هر جای خانه که پدرم رها کرده است، با اتاق خواب بدون تختش، با دو اتاق خواب در بالا که عملا انباری است.
اما این همه ماجرا نیست. بخش اصلی ماجرا تسلط مادرم بر این خانه است. یعنی من بارها (به ویژه در این ایام خانه تکانی تصمیمم برای تحول را در میان گذاشته ام، خواسته ام عملی کنم، اما نتوانسته ام. چرا؟ به سادگی، حرف حرف مادرم بود و هست. مادرم به خاک وسواس دارد، یعنی هر چیزی خاک دارد و جابجایی هر چیزی با این که ممکن است فوایدی داشته باشد، اما خاک ها را می ریزد و این از نظر مادرم قابل تحمل نیست. بدین گونه است که خانه ما چند سال است که مثلا آن توده کتاب ها کف ویترین رها هستند. یا آن اتاق خواب ها انباری هستند . من بعد از 2 یا 3 روز اقامت در شهرمان، زندگی در این خانه  برایم غیرقابل تحمل می شود، دلم می خواهد برگردم تهران، جایی که می توانم وسایل خانه را جابجا کنم، وسایل جدید بخرم و به میل خودم نظافت کنم. من این شهر را و زندگی در آن را دوست دارم، اما این خانه و مادرم، نه قابل تحمل نیست، قابل اصلاح هم نیست، باید گذاشت و رفت.
 خب، آیا این  الگو آشنا نیست؟ اگر از آن دسته هستید که به فکر مهاجرت/اپلای هستند، می توانید احساسم را درک کنید، اصلا خود من از همین دسته هستم. بله، خانه ام و وطنم در دست دیگری است و آن دیگری حتی اگر نزدیک ترین کس به من باشد قابل تحمل نیست. و من می خواهم بروم، در جایی دیگر زندگی ای به میل خود داشته باشم، دور از این خانه، دور از این وطن، هر چند هم خانه ام و هم وطنم را دوست دارم، اما آنها را به زور از من گرفته اند.