ع زنگ زد، ساعت 18:40، لحنش خوب بود. گفت تا 20 دقیقه دیگه آزادیم، گفتم هنوز
برنگشتم تهران، خداحافظی کردیم.
فایل های ورد زیادی نوشتم شامل دیالوگ های من و ع (حداقل دیالوگ های خودم) و من و دکتر. از خودم دفاع کردم و ع هم باید جاهایی از خودش دفاع کنه. فقط بهش می گم وجدان داشته باش و راستش رو بگو، من هم سعی می کنم همین کار رو کنم.