راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
یک روز زندگی

" وقتی آدم
ازعدم
و جهان
از جهنم
و سعی از ریشه‌های یاس می‌آید...*"
وقتی ساعت 2:20 شب است و تو از ساعت 12 به رختخواب رفتی و هنوز بیداری، شاید به خاطر یک ساعت چرت بعد از ظهر ...
وقتی به شرکت می‌رسی وکاری برای انجام دادن نداری، شاید به خاطر این که "کار" از اول بد تعریف شده است، شاید به خاطر رئیسی که ندانم کاری و بی کفایتیش از حد گذشته است، شاید به خاطر کارشکنی ناظر کار که رشوه را حق مسلم خود می‌داند، شاید به خاطر حقوقی که دو ماه داده نشده است و با این منوال تا سه ماه دیگر این روند ادامه خواهد داشت ...
وقتی سرت درد می‌کند و خمیازه‌های گاه و بی‌گاه افاقه نمی‌کند، شاید از شدت کمبود خواب باشد یا از پنکه‌ای که سینوزیت را تحریک می‌کند ...
وقتی ساعت 6 بعد از ظهر از کلاس برمی‌گردی و دخترها و پسرها در گرگ و میش غروب روی نیمکت‌های بوفه پشتی می‌خندند، می‌خورند، دود می‌کنند و تو انگار روحی هستی که از میانشان می‌گذری، شاید که این امید است به ترک اینجا که شادشان نگه می‌دارد و کار تو از امید گذشته است ....
* بخشی از شعری از قیصر امین پور

برچسب‌ها: