راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
زردها بیهوده قرمز نشدند...
سهیل هنوز بازداشت است، معلوم نسیت کجا و تا کی ...
قرار بود آخر هفته هماهنگ کنیم برای تئاتری که بازیگرش راهی بیمارستان شده است...
از سه شنبه معده ام غذا را به زحمت هضم می‌ کند...
تا ساعت شش و نیم اضافه کار بودم، کار هست و نیست، کار می کنم و نمی کنم، فکر می کنم حقوقش کم است، اما من هم (فعلا) "کار"م شروع نشده است...
چشمم هنوز به مانیتور LCD حساس است، دکتر می گوید چیزی نیست، شاید التهابش هم ریشه با التهاب گوارشی‌ات باشد...
دروازه بان آلمانی به خاطر افسردگی پیامد مرگ فرزند خردسالش خود را به زیر قطار انداخت ...
دیشب فیلم شب روی زمین (Night on Earth) جیم جارموش را می دیدم، چهار حکایت از مسافران تاکسی و راننده های تاکسی در غرب. و آخرین داستان در هلسینکی برفی که مسافر تاکسی مردی از کار اخراج شده بود، ماشینش بر باد رفته بود، وقتی به خانه رسید فهمیده دختر شانزده ساله اش حامله است. و حالا مست و خراب، دو دوستش او را جمع کردند به خانه برسانند و تماشاگر می فهمد راننده تاکسی دختر ناقص به دنیا آمده اش را پس از سه هفته از دست داده بود. و چقدر قصه راننده تاکسی متاثر کننده است. راننده کرایه را از مرد مست می گیرد و می رود. مرد مست روی زمین برفی می نشیند و همسایه ای رد می شود و خیلی عادی با او احوال‌پرسی می‌کند و می رود...

برچسب‌ها: