راهی و آهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد ...
ثریا در اغما

جمعه یک نفس از بعد از ظهر تا بعد نیمه شب، رمان " ثریا در اغما" را خواندم. و لامسب اسماعیل فصیح جوری نوشته است که به ذهنت خطور نمی کند این یک رمان است نه واقعیت. بس که مکان‌ها، رویدادها، انسان‌ها، دیالوگ‌ها، طمع‌ها، ابتذال‌ها، دردها، عشق‌ها و امیدهای این انسان‌ها واقعی‌اند.
داستان از چند ماه پس از جنگ شروع می‌شود و جلال آریان پس از سه ماه سر کردن در آبادان جنگ‌زده باید به پاریس برود. چرا؟ خواهرزاده‌اش ثریا در پاریس، در هنگام بازگشت به خانه، از دوچرخه افتاده، سرش به جدول خورده و در اغما فرو رفته است. به همین کوتاهی و سادگی. و این ثریا که دائم حین خواندن امید داری برخیزد و نقشی ایفا کند در پایان به مرگ مغزی دچار می‌شود و کدام قهرمان داستان است که تا پایان در اغما باشد و آخر بمیرد؟
ثریا، سرنوشت ملت ما بود که از شوک انقلاب بیرون نیامده با جنگ به اغما رفت و ما بسان جلال آریان صبح‌ها در بیمارستان به عیادت مریض به اغما رفته خود می‌رفتیم و شب‌ها مجبور بودیم با ادیبان هوس‌بازی چون نادر پارسی و روشنفکران دغلی چون صفوی دور هم باشیم و عصرها پی عشق قدیمی و فراموش شده خود، شاعر و نویسنده خر پول مهاجرت کرده به پاریس در سن هفده سالگی –قبل انقلاب-، لیلا آزاده، باشیم که این نیز با ما نبود و نیست و نخواهد بود.
در پایان که قلب جلال آریان هم دست‌بردارش نیست، در خیابان یک سیاه‌پوست آمریکایی به او کمک می‌کند که "تنهاها باید به هم کمک کنن" و بعد این که جلال آریان حدود نصف پول خود را جهت هزینه گزاف آزمایش و ویزیت به "یه مشت کاپیتالیست لعنتی" فرانسوی می‌دهد، سیاه‌پوست فریب‌کارهم که بارانی آریان پیش او بود بقیه پول را بلند می‌کند.
و ثریا رفته و دفتر یادداشتش پیش شارنوها مانده و شارنو تعریف می‌کند ثریا طبع شاعرانه‌ای داشت و شعری از شاعری ایرانی برایش خوانده بود که:
"من دست‌هایم را در باغچه می‌کارم....سبز خواهد شد....و پرستوها در گودی انگشتهای جوهری‌ام....تخم خواهند گذاشت"
و این کریستیان شارنو بر این باور است که "کاشتن"، "سبز شدن" و "تخم گذاشتن" امیدوار کننده است....
پ ن: شعر از فروغ فرخزاد است.

برچسب‌ها: