سعدی به روزگاران، مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد، الا به روزگاران
مطمئنم این سوال (شاید ناخودآگاه) در ذهن اقشار سنتی و کمتر آگاه مردم هم در حال شکل گرفتن است: این حکومت اگر دینی نبود ما چه از دست میدادیم؟ آیا این حکومت با ادعای دین و با این وحشیگری بیشتر آبروی دین را نمیبرد؟
فکر میکنم حداقل در شهرها، ایدهی حکومت سکولار به طور شهودی (اگر نه علنی) درک شده ادست. مانده چند چیز:
-آگاهی هر چه بیشتر اقشار بیشتری از جامعه. مجهز شدن تعداد بیشتری از مردم به ماهواره و اینترنت تا بدانند ایدئولوژی اسلامی چه در ایران چه در غزه چه در لبنان چه در افغانستان و پاکستان و عراق چه در یمن و آفریقا بر سر مردم مسلمان چه آورده است و این درد، دردی مسبوق به سابقه است. چند کشور اسلامی که وضعیت بهتری دارند مثل ترکیه و مالزی یک دلیل آن جدایی دین و سیاست بوده است.
اینترنت برای اقشار متوسط اهمیت بیشتری دارد چرا که واجد چند صدایی (فارس نیوز- بالاترین، تابناک –بی بی سی ...) و ارتباط دو طرفه (گرفتن اطلاعات از سایتها و دادن اطلاعات توسط "وبلاگ شخصی") و تعامل با دیگران (بحثهای وبلاگی) است و این به دموکراتیک شدن و شهروند شدن میانجامد. این روند نیاز به زمان دارد و کم کم در حال پیش رفتن است.
-اطمینان از گزینه حکومت سکولار در ایران آینده و تئوری پردازی در باب حکومت سکولار آینده بر حسب ویژگیهای ایران امروز. نفرت مردم از سو استفاده از دین حکومتی، با ریختن خونها و وحشیگریها انباشته میشود. پذیرا شدن تئوریهای سکولار نیز از سوی دیگر همچون رد حکومت دینی نیاز به زمان دارد.
-همراهی نیروهایی از داخل حاکمیت با جنبش سبز. تندروی شاخههایی از حکومت، شکاف داخلی را بیشتر کرده و نیروهایی از درون حاکمیت، چه با نیت انسانی چه برای شرطبندی نکردن بر سر اسب مرده حکومت فعلی، به جنبش سبز میپیوندند. این هم با گذشت زمان به دست میآید.
و کاش این زمان آنقدر طولانی نشود که ...
برچسبها: انسان مدرن, حکومت مدرن